احساسی ترین لحضه ام+هانا
سلام خب امروز که اومدم خونه خستگی امونمو بریده بود اره... نشستم فلسفه درس شیرینی که عاشقشم و خوندم اخه فردا سه درس امتحان داریم و همرو فول فولم. بعدشم به وقت تلف کردن تو نت گذروندم امروز تو مدرسه. زنگ خونه که خورد خیلی اتفاق جالبی. افتاد و فهمیدم فقط من ازون معلم خوشم نمیاد و باهاش احساس ارامش نمیکنم! دوازدهمیه نمره. فنونش توسط معلم فعلیش که معلم منم هست کم شده بود و خیلی ناراحت بود چون معتقد بود. درست نوشته. اومد پیش. معلم سابقمون که همه دوسش داریم و گفتم باهاش احساس ارامش داری ... شروع کرد شکایت و گریه کردن. دلش طاقت نیاورد و بغلش کرد منم داشت گریم میگرفت با بغض لب زدم ..خانم ماهم همه خیلی دلتنگتونیم یدفعه دیدم داخل اغوشش جا شدم :)) پقی زدم زیر گریه ..خندید گفت دخترای گنده شدید. چندوقت دیگه میرید تو جاهای بزرگتر من که نیستم بازم میخایید گریه کنید? دیگه چیزی نگفتم از اغوشش بیرون اومدم و خداحافظی کردیم. و رفت و رفتم اهاااا زیادی احساسی شد. اینم بگم مدرسه بخاطر. شعارایی که هفته پیش دادیم. میخاد ازم تعهد بگیره و میترسم اخه مرض داشتم رفتم شعار دادم ... خلاصه ...اره همین
++هانا میشه بیای خصوصی؟:')